Translate

شعور سیاسی و بی‌شعوری سیاسی(قسمت پنجم) ـ سعید عبداللهی

 


قسمت پنجم

بررسی مواضع در جنگ ۱۲ روزه

پیوست: درباره‌ی رضا پهلوی

 

مرداد ۱۴۰۴

 

سلام بر شما

به یک شماره‌ی فوق‌العاده‌ از مجموعه‌ی شعور سیاسی خوش اومدین.

در این روزای پرتنش و ملتهب ــ به‌طور خاص در ایران با وضعیت نگران‌کننده‌ی آب و برق و نان و هوا ــ براتون آرزوی سلامتی و پیروزی بر این مشکلات رو دارم.

من مشغول تهیه و یادداشت‌برداری‌های شمارة پنجم شعور سیاسی، یعنی از مشروطیت تا ۱۳۵۷ بودم که برخوردیم به تحولات اخیر مربوط به جنگ ۱۲ روزه و رویدادهای مهم بعد از آتش‌بس، همین‌طور صدور چند بیانیه و اعلام مواضع گوناگون درباره‌ی این بیانیه‌ها و مجموعه‌ی تحولات پیرامون جنگ. اینه که این شماره‌ی فوق‌العاده رو می‌ذارم شماره پنجم و بقیه به‌ترتیب ادامه خواهند داشت.

اون‌چه که موجب شد این شماره را فوق‌العاده کنم، پرداختن به تحولات نقد و دم دست همین روزها از منظر شعور سیاسی و بی‌شعوری سیاسیه. مگه جوهر پدیده‌ی شعور سیاسی و بی‌شعوری سیاسی چیه؟ در قسمت‌های ۱ تا ۴ همواره بر تشخیص منافع ملی ایران، تشخیص تضاد اصلی در هر دوره و تشخیص اصلی‌ترین وظیفه در قبال تحولات جاری تأکید کردیم. همه‌ی این‌ها در ماجرای جنگ و بعد از جنگ اتفاق افتاده.

یادآوری می‌کنم که پدیده‌ی شعور سیاسی و بی‌شعوری سیاسی را باید بین کنش‌گران فعال سیاسی و اجتماعی مورد توجه قرار داد. سرنوشت یک ملت و یک کشور را هم ــ چه خوب، چه بد ــ همین کنش‌گران فعال تعیین تکلیف می‌کنند. حتماً به گوشتون خورده یا خوندید که اگر ۳ تا ۴ درصد جمعیت یک کشور علیه دولت به خیابون بیان یا به مبارزه بپردازند، اوضاع اون کشور تغییر خواهد کرد. منظور از کنش‌گران فعال هم همین ۳ تا ۴ درصد است.

یادآوری مجدد این که منظور از «بی‌شعوری سیاسی»، توهین به هیچ فرد یا جریان نیست، بلکه این یک صفت هست که به‌کار می‌بریم.

حالا بریم سراغ مواضع گوناگون درباره‌ی تحولات اخیر از منظر شعور سیاسی.

 در شماره‌های قبل درباره‌ی ویژگی‌های بی‌شعوری سیاسی گفتیم که محصول کارهاش و حرف‌هاش توی جیب دیکتاتوری مسلط یا حاکمیت غیر دموکراتیک می‌ریزه. مثلاً در ایران کنونی محصول این بی‌شعوری توی جیب و توی تبلیغات حاکمیت ملایان یا جمهوری اسلامی می‌ریزه.

به این نمونه‌ها در همین ۴۰ ـ ۵۰ روز گذشته توجه کنید:

اسرائیل و بعد هم آمریکا به ایران حمله کردن. این‌که زمینه‌ساز این جنگ چی و کی بود و از کجا شروع شده، در چند مقاله در کانال تلگرام گذاشته‌ام. در مقدمه‌ هم نوشتم که هر دو طرف این جنگ، سابقه‌یی طولانی در جنایت داشته‌اند و هنوز هم دارن جنایت می‌کنن.

منظور اصلی اینه که دیکتاتورها اتفاقاً با جنگ‌ها، دام‌ پهن می‌کنن و اگه حواست نباشه که چه موضعگیریِ درست و اصولی بکنی که توی جیب اون‌ها نریزه، می‌افتی توی دام‌شون در هنگامه‌ی جنگ‌ها.

حالا به نمونه‌های بی‌شعوری سیاسی در خدمت نظام ولایت فقیه، توجه کنین:

ــ با وقوع جنگ در ۲۳ خرداد و ادامه‌ش در روزهای بعد، عده‌یی از کنش‌گران با عنوان ملی‌گرا اعلام کردن که مخالفت و مبارزه با جمهوری اسلامی یک دعوای خانوادگیه و الآن وقت این چیزا نیست.

ــ عده‌یی قابل توجه از سلبریتی‌ها و کنش‌گران، اعلام کردن که الآن نباید به اختلاف با حاکمیت دامن زد. الآن وقت اتحاد به‌خاطر ایران است.

ــ یک زندانی سیاسی که آزاد شده بود، اعلام کرد که ما از این حکومت خیلی آسیب دیده‌ایم ولی الآن باید از رهبری آقای خامنه‌ای حمایت کنیم؛ چون ایران در خطره.

ــ عده‌یی از کنش‌گران اجتماعی و صنفی اعلام کردن که الآن نباید به حکومت اعتراض کرد. الآن وقت اتحاد ملی است.

ــ برخی از نویسندگان نوشتند که ایران قوی است و پیروز خواهد شد.

 

خوب، دقت کنین که در این موضعگیری‌ها، منهای دو سه نمونه که مستقیم از حکومت ملایان دفاع شده، بقیه محکوم کردنٍ حمله به ایران و دفاع از تمامیت ارضی ایرانه ــ که فی‌نفسه درسته ــ ولی چی را مشخص نمی‌کنن که این موضعگیری‌ها نه این‌که به‌نفع منافع ملی ایران نیست، بلکه مستقیم توی جیب حاکمیت آخوندها می‌ریزه؟ یعنی هم زمینه‌چینی‌های جنگ‌افروزیِ سالیان آخوندها را نمی‌گن، هم مرز خودشون رو با این حکومت در موضعگیری علیه جنگ، مشخص نمی‌کنن؛ طوری می‌شه که رسانه‌های حکومتی این موضعیگری‌ها را حلوا حلوا می‌کنن و نشانه‌ی اتحاد ملت با حاکمیت جلوه می‌دن. به این می‌گویند محصول بی‌شعوری سیاسی در موضعگیری یا واکنش یا بیان.

لابد دیدید که رسانه‌های حکومتی با درج برخی از این موضعگیری‌ها، دم گرفتن که «انسجام ملی حول جمهوری اسلامی ایجاد شده». بعضی از این روزنامه‌ها در چندین مقاله‌ی متوالی نوشتن که ای مقامات! فرصت استثنائی در ۴۶ سال گذشته را دریابید که بسیاری از مخالفین نظام، از پس نعمت جنگ، با حاکمیت همراهی می‌کنند، نکند که با بی‌تدبیری، این فرصت را از دست بدهید!

  مشاهده می‌کنین که در هر دوره‌یی از تاریخ ایران و در بزنگاه‌های مهم، چطوری محصول بی‌شعوری سیاسی به‌طور مستقیم توی جیب حاکمیت مستقر می‌ریزه. تا این‌طوری واسه خودش مشروعیت اجتماعی دست‌وپا کنه، سرکوبش را بیشتر کنه و عمرش را طولانی‌تر.

یاد یک ترانه افتادم که اسمش اینه: بعد می‌گی چرا سرنگون نمی‌شه!

خوب داستان همین چیزاست دیگه. در نمایش انتخابات حکومتی یه جوره، در بازی‌های اصلاحاتی یه جوره، در بالا گرفتن قیام‌ها و منحرف کردن مسیر قیام یه جوره، در جنگ‌ها یه جوره. ولی با همه‌ی جورها در عملکردها، محصول مشترکشون می‌شه بی‌شعوری سیاسی در خدمت حاکمیت مستقر و مسلط.

  

حالا باید پرسید که ریشه‌ی این نمونه‌ها از بی‌شعوری سیاسی در کجاست؟ حتماً یک مسیر یا روند یا پیشینه‌یی داره که در سر بزنگاه مشخص، بی‌شعوری گل می‌کنه و دیکتاتور می‌زنه و می‌بره.

لطفاً دقت کنید. همین نمونه‌ی جنگ اخیر را بررسی می‌کنیم.

این جنگ با جنایاتش که جان زنان و کودکان و مردان بی‌گناه شهروند غیر نظامی را گرفت، از کجا اومد؟ تاریخچه‌ش چیه؟ جنگ‌ها که خلق‌الساعه نیستن. هیچ اتفاق سیاسی و نظامیِ مهمی هم خلق‌الساعه نیست. بی‌شک زمینه و عقبه و مسیری داره که منجر به وقوع جنگ می‌شه.

زمینه‌ی این جنگ ۱۲ روزه از ۴۶ سال پیش چیده شد. خمینی اعلام کرد که اسرائیل باید نابود بشه. اسلام باید جهان را فتح کند. این‌ها تیترها و هدف‌ها هستن که با خودشون انواع فعالیت‌ها را آوردن و مشغولیات نظام ولایت فقیه شدن؛ مشغولیاتی در نمازهای جمعه، در سمینارها، در روزنامه‌ها، در رادیو و تلویزیون، در جنگ ۸ ساله، در تشکیل نیروهای نیابتی در لبنان، سوریه، یمن، فلسطین و عراق. حتی در متلاشی کردن سازمان آزادیبخش فلسطین و مسأله‌ی فلسطین را مذهبی و فقهی کردن.

این کارهای جمهوری اسلامی میلیارد میلیارد پول ایران را هزینه‌ی اهداف توسعه‌طلبانه کرد که بلاهاش رو در فقر و گرانی و بدبختی‌های زندگی و معیشت مردم ایران و حتی تخریب طبیعت ایران شاهدیم.

دقت کنین که داریم مسیر بی‌شعوری سیاسی را نشون می‌دیم. باید پرسید وقتی از خمینی تا خامنه‌ای مشغول این کارها در منطقه بودن و به‌خاطر این سیاست‌ها، این وضعیت فلاکت‌بار اقتصادی را به مردم ایران تحمیل کردن و این‌همه خون‌ریزی به‌خاطر صدور به‌اصطلاح انقلاب بار آوردن،

شما سلبریتی‌ها و برخی هنرمندان و نویسندگان و کنش‌گران سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، کجا بودین که هیچ موضعگیری نکردین، محکوم نکردین و از منافع ملی ایران دفاع نکردین؟ چرا در این دهه‌ها بیانیه‌های هزارهزار امضا در محکومیت جنگ‌افروزی‌ها و مداخله‌های جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه ندادین؟ چرا قتل عام تابستان ۶۷ را محکوم نکردین و سکوت کردین و هنوز هم دارین سکوت می‌کنین؟ چرا قتل‌های زنجیره‌ییِ دهه‌ی ۷۰ را هزارهزار محکوم نکردین و سکوت کردین؟ چرا حدود ۴۶۰ ترور خارج کشور توسط وزارت اطلاعات آخوندی را محکوم نکردین؟

معلومه که یکی از علت‌های اصلی‌ِ این موارد رو که دارم یادآوری می‌کنم، ترستون و حفظ جان‌تون و حفظ منافع برای انتشار آثارتون و این چیزا بوده؛ ولی چرا در انتخابات این رژیم شرکت کردین؟ بعضی‌هاتون تبلیغ و تشویق هم کردین و به این رژیمی که سراسر عمرش فقط جنایت کرده، به‌زعم خودش مشروعیت دادین؟ چرا خیلی‌هاتون در چهار قیام بزرگ جوانان و زنان ایران، بیانیه‌های هزارهزار در حمایت و شرکت و همراهی ندادین؟ چرا طی سالیان، موضعگیری نکردین که منافع ملی ایران چه ربطی به حذف اسرائیل از نقشه جهان داره؟ موضوع اسرائیل و فلسطین یک دعوای تاریخی بر سر اقلیم و سرزمین هست که خود فلسطینی‌ها خیلی بهتر از دیگران منافع‌شون رو تشخیص می‌دن.

یعنی شماها نمی‌فهمیدین که رژیم جمهوری اسلامی جنگ‌افروزی‌های خارجی را سرپوش سرکوب داخلی می‌کنه؟ فهم این برای یک روشنفکر و عنصر سیاسی مشکله؟ پس چرا از همان اول محکوم نکردین و یک جبهه‌ حتی در خارج ایران، در مقابلش تشکیل ندادین؟ ضمناً، مگه همین الآن رژیم جمهوری اسلامی مشغول اعدام نیست؟ مگه رژیم همین الآن بعد از جنگ، بیشترین فشار رو روی جامعه نمی‌یاره، توی خیابونا، توی زندان‌ها؟ چر الآن بیانیه نمی‌دین؟ چرا الآن محکوم نمی‌کنین؟  

خوب، موضعگیری امروز شماها ــ که نمونه‌هاش را یادآوری کردم ــ از چنین تاریخچه‌یی اومده. تاریخچه‌یی که چه بخواهید و نخواهید، اتاق فکر نظام ملایان حداکثر استفاده را از این تاریخچه کرده تا اتفاقاً تیغ جنایت و شیطان‌سازی‌هاش علیه مبارزان صحنه‌ی میدان و زندان‌ها را بیشتر کنه.

  

دوستان

مشاهده می‌کنید که بی‌شعوری سیاسی یک‌هو بر اثر یک اشتباه ناخواسته، ایجاد نمی‌شه. بی‌شعوری سیاسی یک پدیده‌ی مهم، خطرناک و ریشه‌داره که باید پیرامون نشون دادن و معنا کردن اون، فرهنگ‌سازی بشه. وقتی در قسمت اول که مقدمه بود، چندجا تکرار کردم که بی‌سبب نبوده که جنبش‌های آزادیخواهی در ایران ما پشت سر هم ظهور می‌کنن، ولی درنهایت این دیکتاتورها هستن که در میدون می‌مونن. اینا به همین دلایلی بوده و هست که در همین نمونه‌ی تاریخی باز کردم.

در تموم سال‌هایی که ده‌ها مرجع تبلیغاتی نظام ولایت فقیه بر جنگ‌افروزی و دخالت در کشورهای منطقه مشغول بودن و می‌خواستن ارتجاع را با ادعای انقلاب به کشورهای دنیا صادر بکنن و می‌خواستن از کربلا به قدس برن و اسرائیل را به دریای مدیترانه بریزن، [یعنی که در حال زمینه‌چینی جنگ دیگران با ایران بودن و سرمایه و زندگی مردم ایران را در این راه خرج کردن و این فلاکت را بر سر آب و برق و نان و طبیعت ایران آوردن]، سکوت کردن کنش‌گران سیاسی و اجتماعی و فرهنگی یعنی چی؟ آیا جز ریختن به جیب حاکمیت جانی و تمامیت‌خواه ولایت فقیه؟ حالا که نتیجه‌ی جنگ‌افروزی‌های سالیان، به خود حاکمیت برگشته و از قبل آن، مردم بی‌گناه هم کشته می‌شوند، عده‌یی بدون هیچ مرزبندی قاطع با این حکومت و محکوم کردن تمام گذشته‌ی جنگ‌افروزی‌هاش، دم از اتحاد ملی برای ایران و دامن نزدن به اختلافات با حاکمیت می‌زنن! خوب، به این می‌گویند بی‌شعوری سیاسی در خدمت حاکمیت ولایت فقیه.

 

خوبه که به این نمونه هم در همین روزها اشاره کنیم.

در این مدت دو بیانیه سیاسی با مضمون مشترک درخواست برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان برای تدوین قانون اساسی جدید صادر شد. نفس بیانیه‌ها و خواسته‌هاشون خوبه، اگر چه نظام ولایت فقیه هرگز به این چیزا تن نمی‌ده و راه حل نجات ایران فعلاً از این معبرها نمی‌گذره، ولی من به محتوای بیانیه‌ها نمی‌پردازم. اتفاقاً تا جایی که به مبارزه و جبهه‌بندی در مقابل حاکمیت آخوندها کمک بکنه، خیلی هم خوبه.

این‌جا در ادامه‌ی بررسی شعور و بی‌شعوری سیاسی در این ایام، می‌خوام به ترکیب صادرکنندگان بیانیه‌ی ۱۷ نفره اشاره کنم. این ترکیب مشکوکه، چون یک آدمی مثل فریبا هشترودی که از عناصر پیشانی سیاه مرتبط با وزارت اطلاعات آخوندهاست، در کنار بقیه گنجانده شده. به همین دلیل این کار رو نمی‌شه هیچ تعبیری جز مصداق دقیق بی‌شعوری سیاسی دونست. اون‌قدر آلوده هست که آدم شک می‌کنه نکنه دست وزارت اطلاعات در این کاره که فضا را آلوده کنه و حتی بیانیه‌ی حمایت صدها نفره از موسوی رو هم خراب کنه.

دوستان! آخه فریبا هشترودی که توی خارج کشور اعلام پایان مبارزه با جمهوری اسلامی کرد و برگشت ایران و وزارت اطلاعات براش ضیافت چید، بعد هم روسری سرش کرد و رفت مؤسسه‌ی کیهان و علیه تمام مبارزان سالیان با جمهوری اسلامی حرف زد، خوب، این آدم کنار آن ۱۶ نفر چه کار می‌کنه؟ علت اومدنش چیه؟ چرا فقط همون ۱۶ نفر بیانیه ندادن؟ یعنی اون ۱۶ نفر این آدم رو نمی‌شناختن؟ و اگه نشناسن، باز هم دلیل قوی‌تری بر بی‌شعوری سیاسیه.

می‌بینید دوستان که بی‌شعوری سیاسی چطوری در یک موضعگیری، در ترکیب عده‌یی، در یک بی‌مرزی با دیکتاتوری، در بد و بیراه گفتن به مبارزان با این رژیم یا با هر دیکتاتوری و به‌طور کلی در تشخیص ندادن منافع ملی ایران و تشخیص ندادن تضاد اصلی، خودش رو بروز می‌ده و فضا را مشوش می‌کنه؟ با همین نمونه‌ها که اشاره کردم روی می‌ده.

به این نکته باید توجه داشت که در دنیای سیاست، شعار دادن هم بسیار مهمه که سمت‌وسوش چی باشه. شعاری که ما توی دنیای سیاسی می‌دیم برای ابراز خواسته‌های خودمون، این شعار اون‌قدر چپ و راستش تنظیم شده باشه که دیکتاتوری حاکم نتونه از اون سوء استفاده کنه.

 

پیوست ــــــــــــــــــــــــــــ

در پایان این قسمت لازمه که یک نمونه‌ی بارز دنباله‌دار بی‌شعوری سیاسی رو درباره‌ی رضا پهلوی توضیح بدم.

اسرائیل به ایران حمله کرد. زمینه‌سازی و تاریخچه‌ی این جنگ را گفتم، دیگه تکرار نمی‌کنم. به‌هر حال اسرائیل حمله کرد و رضا پهلوی که قبلاً مریدیِ خودش رو به اسرائیل نشون داده بود، در این جنگ حساب کرد که لابد او را توی هواپیمای اسرائیلی به ایران می ‌برن و به حکومت می‌گمارن! او از هول حلیم توی دیگ افتاد و با بی‌شعوری سیاسیِ تمام ــ و البته باید گفت خائنانه ــ خواستار حمله‌ی بیشتر اسرائیل به ایران شد. دور و بری‌هاش هم در بعضی کشورها به رقص و پای‌کوبی پرداختن و آن صحنه‌های سخیف و مشمئزکننده را راه انداختن. از مدت‌ها قبل هم پرچم اسرائیل رو به‌صورت لباس استفاده می‌کردن.

در همین رویکردها این‌طور به‌نظر می‌رسید که گویا کاندید اسرائیل هم رضا پهلویه. لابد حساب شده بود که مثل تبلیغات اینها روی اینترنت، بیشتر مردم ایران خواستار بازگشت نظام سلطنتی هستند و توی این بزن‌بزن‌های جنگ، میلیون‌ها نفر به صحنه می‌آیند و رهبری رضا پهلوی رو می‌خوان! ولی از اونجا که به‌قول معروف بی‌مایه فطیره، رضا پهلوی به‌دلیل قدمت دیرینه‌ی بی‌شعوری سیاسی، فقط خودش رو سوزوند. و بی‌شعورهای سیاسیِ تأییدکننده‌ی این رفتارها و مواضع او هم در دیگدان بلاهت، با او شریک شدند. دلیل این‌همه عصبانیت در این‌روزها از جانب وی و همراهانش، آسیب دیدن همین موقعیت و تقریباً تعیین تکلیف شدن این موضوعه.

خوبه که همین‌جا اشاره کنم که رضا پهلوی واقعاً یک آدم جدی و فهیم سیاسی نبوده و نیست. او تا قیام سال ۱۳۹۶ اصلاً کاری با سیاست و سرنوشت ایران و مشکلات و رنج‌های مردم ایران با حکومت آخوندها نداشته. سالیان سال با پول‌های کلان پدرش که از ایران برده بود، دنبال زندگی شخصی و خوش‌گذرانی‌های خودش بوده ــ که البته ما کاری به حیطه‌ی خصوصی افراد نداریم ــ و او اصلاً دغدغه‌ی مبارزه و فعالیت سیاسی برای تغییر در ایران نداشته. چون به‌طور واقعی هم از خودش کارنامه‌ی فعالیت و اعتبار نداره، هرچه هست، تکیه دادن به ارث سیاسی و نام و نشان پدرشه. این آدم که اصلاً تاریخچه‌ی سیاسی و جدیت در قبال مسائل ایران نداشته و تا قیام ۱۳۹۶ هم بی‌خیال این‌چیزا بوده، به‌طور طبیعی این پرسش رو مطرح می‌کنه که تو از کجا اومدی، کارنامه‌ی تو تا قبل از قیام دی ۱۳۹۶ چیه؟ تو چه قیمتی در مبارزه با دیکتاتوری ملایان پرداخته‌یی؟ آخه ادعای مبارزه به‌طور عام و با این دیکتاتوری تمامیت‌خواه به‌طور خاص، دوتا شاخص مهم داره: یکی این‌که چه مسیری را طی کرده‌یی و دیگری این‌که چه قیمت و بهایی پرداخته‌یی. این یک روش علمی برای شناخت هر پدیده است. نه‌فقط در سیاست، بلکه در هنر، در موسیقی، در ورزش، در علم و هر موضوع دیگر، آخه باید مسیری رو طی کرد، باید بهایی رو پرداخت تا به یک صلاحیتی دست یافت.  

حالا داستان پیدا شدن ناگهانیِ رضا پهلوی در صحنه‌ی سیاسیِ ایران چیه؟ داستان از این قراره که از قیام دی سال ۱۳۹۶ که جریان اصلاحاتی‌ها در ایران با آن شعار معروف «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا ــ دیگه تمومه ماجرا»، تعیین تکلیف شد، یه‌هو سر و کله‌ی رضا پهلوی و تلویزیون «من و تو» پیدا شد. نمی‌خوام داستان این سال‌ها رو بگم، فقط به این اکتفا می‌کنم که نقش رضا پهلوی در این سال‌ها و همین الآن در صحنه‌ی سیاسی ایران، خراب کردن چهره‌ی اپوزیسیون و آلوده کردن اون به بی‌شعوری‌های سیاسیِ این شخصه. نقش این آدم و تمام رسانه‌های تصویری و نوشتاری که بهش پر و بال می‌دن، اینه که اپوزیسیون جدی در مقابل رژیم ولایت فقیه را به سایه ببرن، به‌قیمت این که نظام ملایان تداوم پیدا کنه.

به این نمونه‌ی مهم توجه کنین تا بهتر متوجه بازی‌های رژیم جمهوری اسلامی با رضا پهلوی برای خراب کردن چهره‌ی اپوزیسیون این رژیم و آلوده کردن فضای سیاسی ایران بشیم.

در جریان قیام سال ۱۴۰۱ که قیام از یک‌جایی بر رأس نظام یعنی خامنه‌ای متمرکز شد و اتحاد خیلی خوبی میان ایرانیان به‌طور خاص در خارج کشور شکل گرفت و قیام می‌رفت که سمت‌وسوی تعیین تکلیف حاکمیت را بگیره، وزارت اطلاعات آخوندها یک مجری فستیوال دهه‌ی فجر رو به خارج کشور فرستاد و او هم به‌محض رسیدن به خارج کشور، اعلام کرد به رضا پهلوی وکالت می‌دهیم. بلافاصله هم هشتگ وکالت می‌دهیم راه افتاد. یک ترکیبی هم از نایاکی‌ها و اصلاح‌طلبان رژیم در خارج کشور و سلطنت‌طلبان درست شد و به وکالت هم دامن زده شد و خلاصه فضای سیاسی را به‌طور خاص در خارج کشور مشوش و مغشوش و مشکوک کرد. از داخل ایران هم خیلی از قیامی‌ها با دیدن این وضعیت در خارج کشور، شک کردن که مبارزه‌ی اونها را در خارج کشور دارن به چه سمتی می‌برن!

خوب، آیا یک آدم دارای شعور سیاسی و یک آدم مدعی مبارزه با جمهوری اسلامی، وکالتش رو باید یک مجری تلویزیونی جمهوری اسلامی اعلام بکنه؟ و او هیچ واکنشی نشون نده؟ خودش هم که بارها گفته امیدش به نیروهای نظامی داخل این رژیمه!

دیگه از این نمونه‌های بارز بی‌شعوری سیاسی، بی‌شعورتر؟ اون‌هایی هم که در ضدیت هیستریک با اپوزیسیون جدی این رژیم می‌رن پشت سر رضا پهلوی، دوستان! شک نکنید که دنباله‌های جریان لمپنیسم سیاسی در تاریخ ایران هستن که بحث مفصلش رو در قسمت چهارم همین مجموعه تقدیمتون کردم.

 

دوستان

حتماً که متوجه هستین داشتن شعور سیاسی و در مقابلش بی‌شعوری سیاسی، چقدر در سرنوشت جامعه و مردم ما می‌تونه تأثیر بذاره. این تأثیر رو جدای از نقش دولت و حاکمیت‌ها می‌گم. اون‌ها که جای خود دارن. این پدیده‌ی شوم بی‌شعوری سیاسی رو باید در بین کنش‌گران فعال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تشخیص داد. این بی‌شعورهای سیاسی هستن که تکیه‌گاه اصلیِ حاکمیت‌های دیکتاتوری و خودکامه‌گی‌ان.

در قسمت اول اشاره کردم که میل اصلی و به‌هر میزان، تخصص اصلیِ من پیرامون ادبیات و شعر و فرهنگ هست، ولی در دو سه سال گذشته اون‌چه مدام در سرم می‌چرخه، علت این‌همه جنبش آزادی‌خواهی در ایران و هنوز که هنوزه سلطه‌ی دیکتاتوری‌ها به اسم سلطان و شاه و شیخ در تاریخ کشورمونه که نمی‌ذاره همون ادبیات، شعر، فرهنگ و بقیه‌ی امور معنوی و فکری و معرفتی و فرهنگ‌ساز بشری در این مملکت سامان بگیره و این جامعه و مردم رو متحول کنه و پیشرفت بده. این خودکامه‌گی‌های سیاسی و قدرت و سلطه‌گریِ شاهان و شیخان و سلاطین نگذاشت و فعلاً هم نمی‌ذارن. ولی باور کنین، یقین کنین که این وضعیت فقط با وجود بی‌شعورهای سیاسی در خدمتگزاری مستقیم و غیر مستقیم به خودکامه‌گان حکومتی هست که باعث تداوم این وضعیت در ایران ما شده.

به‌همین دلیله که در قسمت سوم این مجموعه مفصل گفتم که ما باید از یک رنسانس فکری و خردورزی برای مسلح شدن به شعور سیاسی عبور کنیم. این عبور نه انتزاعی و صرفاً تئوریک، بلکه هم تئوریک و هم در عمل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی‌مون با مرزبندی قاطع با هرگونه دیکتاتوری و نخ‌های وصل به اون، ممکن می‌شه. ما باید کار فکری و ذخیره کردن تئوری‌های ضروری و روشن‌بین رو با تجربه و عمل هوشیارانه‌ی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تلفیق کنیم، به‌هم بیامیزیم تا ایران از یک تاریخ پردرد و زخمیِ اتحاد عمل سلطه‌گران قدرت و پول و نیروهای میدانی بی‌شعور سیاسی‌شون نجات پیدا کنه. 

به امید انتخاب این مسیر و مسؤلیت‌پذیری‌مون و پیشرفت برای محقق کردن این رنسانس ضروری.

شادمهر و شادزی و شادکام باشید...  

ادامه دارد...

 

 

 

ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top