Translate

عمری اسیر اسکیزوفرنی و گدایی «نواله‌ی ناگزیر» از دیکتاتور


عمری اسیر اسکیزوفرنی و گدایی «نواله‌ی ناگزیر» از دیکتاتور



سعید عبداللهی

ـ «آن که حقیقت را نمی‌داند، نادان است؛ ولی آن که حقیقت را می‌داند و انکار می‌کند، تبهکار است.» ـ برتولت برشت
ـ «روشنفکران برای اولین بار نیست که پشت حکومت‌ها پنهان می‌شوند و سر از آخور حکومت در می‌آورند. اگر روحانیت را در طول تاریخ آن ببینید، انواع و اقسام این کثافت‌ها در دستگاهش یافت می‌شود.» ـ احمد شاملو
ـ «در کوی ما شکسته‌دلی می‌خرند و بس
بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است» ـ حافظ
***

محمود دولت‌آبادی سال‌هاست که به برپای دارندگان و مجریان فصل‌های ظلام و دیکتاتوری و توتالیتاریسم مذهبی آخوندیسم، مهر تأیید زده است.
در قیام‌ها و اعتراض‌های ۱۰ سال گذشتة مردم و جوانان ایران علیه فساد سلطه‌گر سیاسی و مذهبی، صدها تن از گل‌های سرخ شیفتة آزادی قربانی جنایت شیخان و پاسداران دست‌آموزشان شده‌اند؛ و محمود دولت‌آبادی بر تمامی این جنایات مهر تأیید زده است. آخرین ننگین‌نامة این وجود اسیر تزلزل و تذبذب و بی‌اراده‌گی و گدای قدرت‌پرستان فرعون‌صفت، مهر تأیید وی بر جنایات افسارگسیختة قاسم سلیمانی در حق مردمان و کودکان سوری و عراقی و لبنانی و یمنی است.
مزیت نظام ولایت فقیه بر تمامی هم‌خانواده‌های پیشینش در تاریخ ایران این بوده و هست که با ویژه‌گی توامان فاشیسم و توتالیتاریسم افسارگسیخته، موجب بروز ماهیت‌ها در تمامی سطوح جامعه‌ی ایران ـ به‌طور خاص در میان کنشگران فرهنگی و هنری ـ شده است.
حجیم‌ترین رمان زبان فارسی ـ کلیدر ـ از قلم دولت‌آبادی است. اما شخصیت مبتذل وی و کاراکتر سیاسی و اجتماعی او هرگز پیوندی با آن‌چه آفریده، نداشته و ندارد. از این رو خوانندگان آثار او ـ به‌خصوص نسل‌های سه دهه اخیر که خمینی و وارثانش را تجربه کرده‌اند ـ اشراف دارند که محمود دولت‌آبادی یک وجود کاملاً بیگانه با محمود دولت‌آبادی در لابه‌لای کتاب‌های امضا شده به این نام است؛ چرا که همیشه محتاج چوب زیر بغل سلطه‌گر بوده و همسفره با مسلط بر مردم.
احمد شاملو در باب تشخیص صورت مسألة تضاد اصلی جامعه و عقب‌ماندگی و خودشیفتگی و خودفروختگی ذیلانة به‌اصطلاح روشنفکرانی مانند محمود دولت‌آبادی، چنین روشنگری می‌کند:
«روشنفکران برای اولین بار نیست که پشت حکومت‌ها پنهان می‌شوند و سر از آخور حکومت در می‌آورند. چیزی که عجیب است در اینجا همیشه مردم عادی از به‌اصطلاح روشنفکر و هنرمندش جلوتر بوده‌اند. جامعه سال‌هاست که از این دستگاه متنفر است. این تحلیل‌های کارشناسان و روشنفکران است که سعی می‌کنند به این جانوران هویت دیگری بدهند. اگر روحانیت را در طول تاریخ آن ببینید، انواع و اقسام این کثافت‌ها در دستگاهش یافت می‌شود؛ فقط دموکراسی و افتخارات دموکراتیک را کم داشته که آنهم روشنفکران و کارشناسان اجتماعی، دو دستی دارند می‌گذارند توی کاسه‌اش». (مجله سیاسی و فرهنگی هفته، سال دوازدهم، نگاه احمد شاملو به شعبده‌بازی‌ها و نمایش دوم خرداد)
این شرح و روشنگری شاملو حقیقتاً بر واقعیت امروز ایران منطبق است. میلیون‌ها تن از مردم جان به لب آمده و جوانان شوریده بر ارتجاع آخوندیسم، بیش از دو دهه است که در خیابان‌ها و زندان‌ها و چوبه‌های اعدام در حال دفاع از حق معیشت و آزادی و برابری هستند، ولی قلم‌فروشان و هنرفروشان اسیر «نوالة ناگزیر» حاکمیت ولایت فقیه، دم برنمی‌آورند که دو خط خشک و خالی هم شده، از مردمان محروم و نگون‌بختی که همیشه قربانیان ستم‌پیشه‌گی دیکتاتورها بوده‌اند، حمایت لفظی کنند.
«دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن» ـ حافظ

زیبایی در فرهنگ و هنر، یعنی ترجمان عینی ارزش‌های زیبای اثر خویش بودن و با صورت مسألة اصلی جامعه و مردمان خویش پیوند داشتن. هیچ عبارت‌پردازی و جمله‌آذینی و جلوه‌گری ادبی و هنری، شرط زیبایی انسانی نیست؛ که از قضا ریاکاری مبتذل قلم‌فرسایی میان‌تهی‌ست. چنین قافیه‌سازان و نظم‌پردازان و خریطه‌نویسان آویخته به حکومت‌ها، هرگز با مشکل و تضاد اصلی مردم ایران که سرکوب آزادی و دمکراسی بوده، کاری نداشته و ندارند. نویسندگی و هنرمندیِ اینان، دکان جلوه‌فروشی در منظر مردمان و بازار خودفروشی در بارگاه حاکمان بوده و هست. به‌قول گابریل گارسیا مارکز «این‌ها به اندازة تاکسی‌رانان کلمبیا هم درک و شعور ندارند». (بوی درخت گویاو)

چه افتخاری بر قلم، شعر، قصه، رمان، فیلم، زبان و ادبیات رواست که شرافت خویش را در ضیافت هیچ دیکتاتور و پای «نواله‌ی ناگزیر» هیچ آپارتاید مذهبی ـ سیاسی ـ جنسیتی ملکوک نکرده و نمی‌کند. چه افتخار و مبالاتی از آن بینادلانی چون نیمایوشیج‌ها، عارف‌ها، میرزاده‌ها،‌ قمرها، بنان‌ها، مشیری‌ها، شاملوها، فروغ‌ها، شوریده‌ها، مختاری‌ها، پوینده‌ها، غفاری‌ها، میرعلایی‌ها، سلطانپورها، ارژنگی‌ها، بهدادها، علیزاده‌ها، بهبهانی‌ها، گل‌گلاب‌ها، ساعدی‌ها، مرضیه‌ها، مصدق‌ها، سپهری‌ها، زهری‌ها، درویشیان‌ها و...کاروان آفرینندگان هنر بالندة ایران‌زمین که هرگز در ضیافت هیچ مسلط بر مردم و هیچ شاه و شیخی قدم نگذاشتند و آنان را تأیید نکردند. رمز و راز نفوذ مردمی، اعتبار اجتماعی، محبوبیت آثار و ماندگاری تاریخیِ این تبار کاشف جوهر و کان هنر و ادب هم در همین پایداری بر اصالت انسانی و مردمی و دوری گزیدن از سماط و بساط سریر خسروی و سلطه‌گری بوده و خواهد بود...
«کاین سابقة پیشین تا روز پسین باشد» ـ حافظ
        ۱۴ دی ۹۸


ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top