دنیادیده بودن خیلی خوب است؛ بهخصوص که گذرت افتاده باشد به بعضیها که مثل
فرشتههایند. خیالش را بکن که گذرت به مردی افتاده باشد که در قلهی پریدن از
هشتاد سالگی، عین فرشتههاست. تردید نکن که اینان در بچهگیشان هم مثل فرشتههایند،
در نوجوانی هم، در میانسالی هم، در سالخوردگیهم. و اگر از میان خطوط و عناصر چهرهشان
به چشمان و لبانشان نظر کرده باشی، نگاه و تبسمشان فرشتهگون است و زلال و خطوط
چهرهشان، ساطع پرتوهای شرم.
راستیراستی مجاهد خلق مالک علوی چه از فرشتهها کم داشت؟ آنچه عجیب است این
است که اینجور آدمها اصلاً از اینهمه بدی و پلیدیهای دنیا، یکذره را هم به
وجودشان راه ندادهاند. در حریر مغز و قلب اینها جزگلبرگ عشق و ایثار و شکار
لحظات نثار، هیچ دانه و بذر دیگری مجال نشو و نما نداشته است. نگاهشان معصوم، لحنشان
گذشته از محبت، در لحظات التهاب و برانگیختگی هم صمیمی و نافذ، و شخصیتشان همیشه
و همهجا، تمثالی از تواضع.
مالک علوی حساب و کتاب ایثار کردن نداشت، از انواع زندگی در این دنیا، زندگیِ مادرانه
را با جانش، احساسش و عاطفهاش آمیخت. هرگز تجربه نکرد که این دست و آن دست کردن
در هنگامههای نثار کردن چیست. این حسابگریها اصلاً به مخیله و ذهناش راه
نداشتند.
مالک از آن انسانهاست که عشق را از حصار فرهنگ لغات و کتابها و شعرها بیرون میآورند
و واقعیت انسانی، ملموس، روزمره و چفت زیستن با دیگران و پرداخت به آنها میکنند.
«پرداخت»، نزدیکترین نیاز و احساس به ذرات اکسیژنی هست که تنفس میکنند. خیلیها
در این دنیا تلاش میکنند «سرشار» بشوند تا از ساقیِ «ارزش»ها جرعهنوشی دریابند،
مالک و همذاتپندارهایی چون او، خود ساقیاند.
مالک هر جا بوده، قامت خاطرهاش را در نگاه و ضمیر دیگران جلا داده و استوار
کرده؛ یکجا در رسیدگیهای فوق برادارنه به بیمار، یکجا نگهبانی شب را با کار
جمعی صبح و با کار گروهی آشپزخانه بههم زنجیر کرده و پشت خستگی و تمایل را بهخاک
مالیده، و چقدر جاها مرزهای قراردادیِ سازماندهی را کنار زده تا محبت و رسیدگی به دیگران
را قبل از کارهای خودش سر و سامان بخشد.
مالک معلم بود. علماش کفاف شناخت کامل هستی را داد. آخر، بسیار گفتهاند و
نوشتهاند که هستی و وجود، هدفمند است و قانونمندیها دارد. مالک، هدف این هستی
را که سیر تضاد به وحدت و تفرق به توحید باشد، شکار کرد و قانونمندیاش را قوارهی
مناسبات انسانی، اجتماعی، تشکیلاتی و مبارزاتی نمود.
مالک علوی در گوهر جان دیگران، عود نشاند و رفت.
نشاط خاطره و یاد را به جان یاران و مجاهدان دیرینهسالش افشاند و رفت.
از توسن بادها سبکبالتر زیست و افتادهتر از سروها، زیبایی برافراشت.
با همهی این باغبانیها، برحسرت دلها، سوز گران ریخت.
مالک علوی مسؤلیتپذیری برای این باغبانیها را در کدام مکتب آموخت و آمیخت؟
«دانی که چیست دولت؟ ــ دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی، بر خسروی گُزیدن.»
۲۶ فروردین ۱۴۰۴
0 نظرات