برگرفته از اینترنت
ویرایش: سعید عبداللهی
اندیشهبرانگیزترین امر در زمانهی اندیشهبرانگیز ما آن است که ما هنوز اندیشه نمیکنیم!
«اندیشیدن» چیست؟
هایدگر میگوید که ما
«اندیشه نمیکنیم». تأکید میکند حتی آنان که بهصورت تخصصی فکر میکنند، یعنی سر
و کارشان با قلم و کاغذ و یا عدد و ارقام یا حتی فلسفه است و دانش، آنان نیز نمیاندیشند
و همگی دچار «فقر تفکریم». یعنی چه که ما نمی اندیشیم. مگر اندیشه چیست؟
هایدگر در «چه باشد آن
چه خوانندش تفکر»، بهخوبی نشان میدهد که انباشتن اطلاعات ذهن، به معنای اندیشیدن
نیست. یکدهم کتابهایی را که یک دانشجوی رشتهی فلسفه میخواند، سقراط نخوانده
بود؛ حتی به خواب هم ندیده بود؛ اما با وجود این، در حقِ او گفته شده است که«کل تاریخ
فلسفهی غرب، تنها حاشیهییست بر سقراط».
اشتباه و خطای انسان این
عصر آن است که انباشتن اطلاعات در ذهن و کسب هر اطلاعاتی را اول: دانش میپندارد و
دوم: این انباشتگی را نیز «اندیشه» میانگارد.
چیزی که ذهن ما را به
خود مشغول کند، اندیشه نیست. هزاران هزار پست در شبکههای اجتماعی هست که ادعای
آگاهی دارد و در عین حال بسط جهل میکند، هرگز «اندیشه» نیست!
اگر مشغولیات ذهنی،
اندیشه نیست و نمیتوان آن را اندیشه نامید، پس چه چیز است که آدمی را به اندیشه
فرا میخواند؟ طبیعت؟ تکنولوژی؟ جامعه؟ اقتصاد؟ فرهنگ؟ دین و دیانت؟ فلسفه؟ علوم
انسانی؟ تجربه؟
اینها همه در زیرمجموعهی
همان انباشتن اطلاعات و کسب دانش قرار میگیرند. پس «چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟»
چه چیز ما را به «اندیشه کردن و اندیشیدن دعوت می کند؟»
همانطور که در رابطه
با فهمیدن، «عمل فهم داریم» و «فهمیدن هم یک نوع عمل» است، اندیشه نیز چنین است.
هایدگر اندیشه را یک
عمل و تجربه میداند، از «تجربهی تفکر» سخن میگوید. او از تجربهی تفکر و آموزش
اندیشه سخن میگوید؛ و همین است که برای او مهم است. یعنی آموزش اندیشه است که مهم
است و نه «انباشتن اطلاعات».
این تجربهی تفکر چه
نوع تجربهیی است؟ و چه چیز ما را به «اندیشیدن» و یا «عمل اندیشیدن و تجربهی
تفکر» دعوت میکند؟ هایدگر میگوید: «این خود اندیشیدن است که ما را به اندیشیدن
دعوت میکند!»
وقتی اندیشیدن و تفکر،
یک عمل و تجربه باشد و ما بدانیم و بیاموزیم که به چه طریق میشود آن اندیشه را
تجربه کرد، در آن صورت خواهیم دانست که چگونه اندیشیدن، ما را به اندیشیدن دعوت میکند.
گفتیم که اندیشیدن یک
عمل و تجربه است، اما چه نوع تجربهیی؟ تجربهیی است که در «راه» بهدست میآید.
بنابراین اندیشیدن میشود چیزی که در راه بهدست می آید؛ اما نباید فراموش کرد که
هایدگر بلافاصله میگوید که «غایت» اهمیتی ندارد، پایان راه مهم نیست، اصلا اًین راه
پایانی ندارد که مهم باشد یا نباشد. اندیشیدن «کسب اطلاعات» نیست، آنچه ارج و قرب
دارد، فرایند استدلال است و نه حتی فراورده.
فیالمثل بارها مشاهده
کردهاید افرادی را که با گزارهی «میدانم چه میخواهی بگویی» مانع از استدلالِ
شما و شنیدن شدن سخن شما شدهاند. یعنی خود، ادعا کردهاند اما گوشی برای شنیدن
نداشتهاند. این یعنی فلج کردن دیالوگ! «گفتن، دوختن، بریدن، حکم صادر کردن، و در عین
حال نشنیدن»!
در اینجا نفسِ فرایند
است که بها دارد؛ حتی اگر نادرست باشد. دگمیت و سیستمسازان، دقیقاً با همین فرایند
مشکل دارند و بههمین جهت هم است که با نفسِ اندیشه زاویه پیدا میکنند!
باری، بشر امروز دچارِ
بمباران اطلاعات شده است و سودای آن دارد که هر چه در هر جا رخ میدهد، سریع همان
را بفهمد و سریع هم هضمش کند؛ یعنی در پی «سرعت بخشیدن به امور است»؛ حتی سرعت بخشیدن
به «خواندن» و حتی «سرعتبخشی به تأمل و تمرکز و تفکر».
اما آیا تأمل و تمرکز
و تفکر سرعتبردار است؟ آیا راه اندیشه، اتوبان است که سرعتبردار باشد؟ سرعتبرداشتن
و سریع بودن در وادی اندیشه به معنای مبتذل کردن و سطحی نمودن آن است. این سطحی
نمودن و تنزل بخشیدن و به ابتذال کشیدن امور و وادی اندیشه، بهترین گواه بر نیاندیشیدن
انسان امروز و سخنِ آغازینِ ما است که «اندیشهبرانگیزترین امر در زمانهی اندیشهبرانگیز
ما آن است که ما هنوز اندیشه نمیکنیم».
مارتین هایدگر
فیلسوف نامی آلمان در
قرن بیستم (۱۸۸۹ ــ ۱۹۷۶)
0 نظرات