درنگ و سکوت و میعاد با گلهای
رازقی آبان
(ویکتور هوگو)
***
روزهای یادوارهی چهلم گلهای
رازقی آبان، جای درنگ است و تأمل. یادوارهها گاه درنگآمیز، گاه سکوتآسا و در
سرشتشان میعادسرا و میثاقگاه و پیوند دهندهاند.
«ترانههایت را بخوان
تا در آنها برایت زندگی
کنم...»
میعاد سخن با همین ترانهسازان گلهای
رازقی آبان است که «از لابهلای شدیدترین تاریکیها، نور راستی برافروختهاند». نوری که بر «شدیدترین تاریکی»های سالیان تا
سالیان فراعنهی دستاربند انداختند و بر دل مشتاقان تبعیدشدهی سپیده. گسترهی پرتوهای
نور قیام آبان هنوز ناشناخته مانده و ابعاد طیفهایش نادیده.
روایت ستایش نبرد روشنایی با
تاریکی و اهورا با اهرمن یک دم در روزگاران این سرزمین به سکوت نگراییده است. نسلهایند
میراثبر این روایت و به گاه زمانهی خود، سازندگان این نبرد. گلهای رازقی آبان
۹۸ هم میراثبران این سلسله هماوردیاند؛ اما برگهای روایت دیرین این حکایت را ورقی
دیگرگون زدهاند تا «شدیدترین تاریکیها» را راویان دیگر باشند...«مشتاق سحر از شب
غدار نترسد»...
سلسلهی نسلهایی که به قیام
آبان ۹۸ رسیدند، «مشتاقی و مهجوری» را سالیان تا سالیان در خود پرورده و تاب آوردند.
نسلهایی که دیوسالار «شدیدترین تاریکیها»ی آخوندیسم، بین آنها و پیشقراولان
آزادی در قامت پیشاهنگان سازمانیافته در چهار دهة گذشته، دریاها و دشتهای فاصله
انداخته بود. نسلهایی که فراعنهی انحطاطگستر و تباهساز ولایی در کار تبعید
کردن آنان به درون خودشان بودند تا پیوند و همبستگی و اتحادشان را محال کند. نسلهایی
که «مهجوریِ» تبعید تا «مشتاقیِ» وصال به قیام و خیزش برای آزادی را
خود باید راه میگشودند...و شکست تبعید را اینگونه فاتح شدند و طلسم «ابلیسِ
پیروزمست» را شکستند.
قیام آبان نتیجهی لبریز شدن
نور در قلعههای «شدیدترین تاریکیها»ی شبپرستان ولایی بود. مگر حاصل عمر شیخان جز
چهار دهه شکار نورها و تبعیدشان در زندانها و قلعهها بوده است؟ رازقیهای آبان
۹۸ از لبریزی این قلعهها برجستند و نور تبعید شده را بر «تنور سینهی پرسوز مردم»
افکندند. و شورش گر گرفت. پرتوها بر ویرانهها افکنده شد. و رازقیها در هر کویی
همدیگر را یافتند. و صداها هم را شناختند. و «درد مشترک، رزم مشترک» در مصاف با
«شدیدترین تاریکیها» آفرید...«مگر تو مرهمی نهی امید زخمخورده را»...«دشوار
زندگی / هرگز برای ما / بی رزم مشترک /
آسان نمیشود...»
قیان آبان ظهور و «هجوم» جویبارهای
«افکار و عقاید» بود که وقتش رسید و هیچ چیز نتوانست از ایستگاه به ایستگاه رفتن و
پیوستنش به نسلهای تشنه و رود شدنش مانع شود. و نیز شهابی بود که «در این ظلام
درخشید» و در آینههای صافی گشته در سیر و سلوک «مشتاقی و مهجوری»، تکثیر شد.
قیام آبان چشمگشا و روشنگر است؛
همگان را ندا داد که ۴۰ سال است در این بوم و بر «شورش» خانه کرده و دانه دانه
«خیزش» میکارد؛ با خون رازقیهای چهار فصل تاریخ ایران آبش میدهد، گرمای مهر
محبوب آزادی را بر او میتاباند و بر سر در گلخانهی میراث نسلهایش نگاشته: «ما
آن شقایقیم که با داغ زادهایم».
قیام آبان چشمگشا و روشنگر است؛
پرتوی بر منظر افق امروز جامعة ایران افکنده که جایی برای دیوسالار ولایی در چشمانداز
آن نیست. پرتوهای نافذ آن زیر و بم و زوایای خیمههای ولایی را درنوردیده، کرباس «شدیدترین
تاریکیها»ی مستقرش را از هم شکافته و در قبا و دستار ظلام دیرین مرگاندیشش آشوب
افکنده است.
از پس درنگها در ایستگاههای
قیام آبان، اینک رازقیهایش نسیمهای منادی هوای تازهاند؛ حتی اگر با ذرههای نور
در قلعههای شبپرستان اسیر و با دامن محبت، از خون خویش رنگین.
در روزهای درنگ با رازقیهای
آبان، بر ترمه و طاقهی آویخته از مینا و سپهرشان، میعادشان را امضا میکنیم:
«هوای تازهی ما ربودنی نیست!
قلعههای شب از نور سر ریزند
و عشق
در آستانهی عظیمترین انفجار!»
۳ دی ۹۸ س. ع. نسیم
0 نظرات