از دی تا دی در رواق چهل گل
سرخ
سعید عبداللهی
«تو همون بشارت
هزارهها
صبح رستاخیزِ گل ـ
ستارهها
با دم عیسائیِ شكوفه ـ برگ
جسته از هزارة لُجة مرگ!
تویی و ایران و دیو شبتبار
تویی و امید این بوم و دیار...
ای كه شمع دائم این
وطنی!
قصة هزار و یك شب منی
از پسِ هزارهزاره
كشتنت
لب خلقی تشنة بوسیدنت...»
سالی که گذشت، گذار
فصلها و ماههایی با حریق ارغوان بر ستیغ روزهایش بود؛ با شعلههای شورش، دمادمهای
ستیزش و کاروان همچنان گل سرخ...
این بود سالی از
دی تا دی با ۴۰ چلچراغ بر رواقی از قیام تا قیام...
بامدادان دی ۹۶
کورههای دمادم ستیزش بود و انفجار خیزش. گلولههای آتشین قیام بود که هوای سربی و
سنگین زمستانهای رسوب کرده بر فلات ایران
را میشکافت و از شهری به شهری سرایت و دوام مییافت.
روایت آزادی بر
این فلات، هنوز سرگذشت همارهی گل سرخ و داستان دشت شقایق است. گلهای سرخ، شکفته
بر پیراهن سپیدهدمان نسل ناشکیبای عصر استبداد و دشتهای شقایق روییده بر پیشانی
«بهپای دارندهگان شادی در مجری آتشفشانها»...
حکایت آزادی از دی
تا دی را ۴۰ ستاره بر رواق قیامها روایت کردهاند که هنوز هم قصهشان در تب و تاب
بیقرار شهرهای خیزش ادامه دارد.
حکایت آزادی از دی
تا دی را فریادهای پیوسته از مشهد تا کرمانشاه و ۱۴۴ شهر روایت کردند و گلهای سرخ
و شقایقهایش در چهار فصل سال تا هماینک سرایت دادند...
در ۹ دی ۹۶ حریق
شقایق آزادی را ۶ شعله در دورود فروزان داشتند. در همین روز شهر تویسرکان بهپا
خاست و گل سرخی بر سینة سپیدهدم شکفت. خلق شورشگر فریاد «مرگ بر خامنهای» سر
داد و گلوی نعرة یک میهن شد.
در ۱۰ دی شهابی در
نورآباد درخشید و در پیاش دو شعله در ایذه برافروختند و شب و سرمای سربین شیخان
شبپرست را شکستند.
روز و شب ۱۱ دی ۹۶
روایت پروانهها و شمع آزادیست. قصهای همیشه نگاشتنی و چکامهای همیشه سرودنی بر
بام و شام میهن شهیدان. شهرهای ایران ردایی از ۳۰ گل سوری به بر کردند تا سوگند
نبرد برای ستاندن حق آزادی را بر پیکر خویش حک کرده باشند. سنگینی جنایت چنان خشم
و فریادی در ایران برانگیخت که حرامیان شبپرست شیخ ریا و فقیه دیوسرشت، جرأت
پذیرش آن را حتی در خیال خود انکار کردند؛ و این فصلی از شکست هیبت اختناق فقاهتی
و استبداد دینیِ خمینی و خامنهای شد.
اینگونه بود و شد
که سالی که از دی به دی رسید، در رواقهای خود هماره از شکست هیمنههای سرکوب و
اختناق شیخان ریا، نشانهها گذاشت. در پی هر نشانهای شهری بهپاخاست و گلولة
قیامی صفیر کشید. نخستین صفیری که کرباس تیرة دو باندی شیخ را به آتش کشید و افق
روشن بیتمامیت ولایت فقیه را رقم زد، نفیر راهگشای «اصلاحطلب، اصولگرا ـ دیگه
تمومه ماجرا» بود.
اینگونه بود و شد
که ۴۰ چلچراغ آزادی، سالی دیگرگون از سالیان پیشین را از دی به دی آوردند. اینک افق روشنش پهنای فلات ایرانزمین را مژدة
آزادی میدهد. اینک گلهای برآمده از زایش آن دی شعلهور و ماههای پسینش، پرتو
اتحاد تمام اقشار بر گرد محبوب آزادی را ساطع میکنند و میپراکنند. در سطور و
خطوط هر پرتو آن میتوان نام و سیمای ۴۰ ذرة خورشید را بر پیشانی سپیدهدمان دید
که با آنان تا سپیدة خجستة آزادی در ایرانزمین همپیمانیم و چکامهشان را برایمان
میخوانند:
«مژده بده مژده
بده یار پسندید مرا
سایة او گشتم و او
برد به خورشید مرا
پرتو دیدار خوشش
تافته در دیدة من
آینه در آینه شد:
دیدمش و دید مرا
پرتو بی پیرهنم،
جان رها کرده تنم
تا نشوم سایة خود،
باز نبینید مرا».
۸ دی ۹۷
0 نظرات