Translate

رنسانس ایران ۳


رنسانس ایران ۳


به رؤیای چاک چاک آزادی بگو
به چشمانت برگردد...

زلزله‌یی بر اركان كیش مرگ     
    در اواخر قرن چهاردهم بود كه به دلیل استمرار پایداری مثلث «علم، هنر و سیاست» و نیز گسترش آگاهی ضدارتجاعی، حاكمیت دو پایه‌ی كلیسا ـ فئودالیسم از درون دچار تزلزل گشت. بر اثر انقلاب فكری كه در اروپا شكل گرفته بود، نوك پیكان مبارزات آن دوره، ارتجاع مذهبی را نشانه گرفت و آن را تضاد اصلی در مقابل تحول و دگرگونی و پیشرفت می‌دانست. در این میان در سال ۱۴۵۳امپراتوری رم توسط عثمانیان سقوط كرد. «از طرفی دانشمندان، شعرا و فیلسوفانی ظهور كردند كه با الهام از میراث اصیل رم و یونان، با دیدگانی تازه‌تر به جهان می‌نگریستند.»(دانشنامه ویكی‌پدیا)

    «شهروندان» اروپا دیگر فرامین كلیسا را برنمی‌تابیدند. دیوارهای آن سیطره‌ی بلامنازع و مقدس و آسمانی، ترك برداشته بود. در یك اتحاد اعلام ناشده، دانشمندان و هنرمندان و پیشاهنگان فكری و آزادیخواه، پیرامون هدفی مشترك، فعالیت می‌كردند.
این‌طوری شد كه قدرتی معنوی و مادی در تعادل قوای سیاسی جوامع اروپایی قوام گرفت. در تعارض مداوم بین قدرت افول كرده‌ی ارتجاع مذهبی در برابر پیشگامان نوخواهی، آن‌چه كه مدام فرو می‌ریخت، هیبت ارتجاع در اذهان مردم بود...

تولد كلمه‌ی «آزادی»
      در اوایل قرن شانزدهم بود كه ضربه‌یی كاری بر پیكر فرتوت و مضمحل‌گشته‌ی ارتجاع مذهبی فرود آمد و از اریكه‌ی حاكمیت سیاسی ـ مذهبی و جنایت به نام دین، پایین كشیده شد. آثار این ضربه تا اواسط قرن هفدهم به طول انجامید. در این دوره بود كه مفهوم و فكر «جدایی دین از دولت» رواج یافت. به موجب این تصمیم و اصل تاریخی، كلیسا از دخالت در هرگونه قدرت سیاسی ممنوع گشت؛ كلیسایی كه از تعالیم متعالی عیسی مسیح تهی گشته و فقط نام و نمادهای آن را جهت عوامفریبی یدك می‌كشید.
    قدم بعدی، دخالت ندادن اعتقاد قومی و مذهبی در اركان تصمیم‌گیری سیاسی بود. حركت بعدی، محدود كردن روحانیت به فعالیت در دایره‌ی كلیسا بود...
      این‌گونه بود و شد كه آن ابهت دجالیت و آن هیبت و هیمنه‌ی به‌ظاهر آسمانی و مقدس ـ كه نزدیك یازده قرن، خون و نفس و روح و ذهن و نگاه و ضمیر و حیات آدمیان و جوامعشان را به گروگان گرفته بود ـ در پای اراده‌ی آزادی و قدرت علم و هنر و آگاهی، از هم گسست و مشعلی از روشنگری در دوره‌های زندگی بشر گشت. این جنبش تاریخی كه هنوز مشعل آن بر چكاد خاطره‌های زمان و جاپای انسان بر كره‌ی زمین می‌درخشد، «نهضت رنسانس» یا «نوزایی» نام گرفت.
    از آثار این جنبش آگاهی‌بخش بود كه انقلاب امریكا و سپس انقلاب كبیر فرانسه زاده شدند.  با انقلاب فرانسه بود كه واژه‌ی «آزادی» متولد گشت. با تولد كلمه‌ی آزادی بود كه در هاله و هرم و حریم آن، مكتب‌های سیاسی و سپس مكتب‌های ادبی در قرن‌های ۱۹و ۲۰، شكل گرفتند. این‌گونه بود و شد كه اندیشه‌ی بشر در طول تاریخ، به نظم و تعریف كشیده شد. «رنسانس، پایه‌های اقتصادی، سیاسی، هنری و علمی تمدن‌های كنونی غرب را بنا نهاد.» (دانشنامه ویكی‌پدیا) 
     این بود سفری شتابان در قرن‌های میانه. قرن‌هایی كه تحولات بسیاری در هر كدام روی دادند، اما در این نوشته، تلاش شد فقط جهت‌گیری تاریخی این تحولات نشان داده شود...

ایران به كجا می‌رود؟
      در سال‌های پشت سر، «ایران به خواب نـاز نرفت از فراق یـار».
      با نشانه‌ها و مشابهت‌هایی كه در این سفر شتابان با آن‌ها روبه‌رو شدیم، «جهت‌گیری تاریخی» تحولات میهن ما چیست؟
      در نگاهی به پشت سر، آگاهی و شناخت و تجربه‌ی فردی و گروهی و اجتماعی ما، پاسخ به این پرسش را نشانمان می‌دهد: زمینه‌های واقعی ـ و نه تحلیلی ـ در سیر تحولات گذشته‌ی ایران به ما می‌گوید كه سرمایه‌ی اصلی، جوهر بنیادین و پتانسیل تغذیه‌كننده‌ی حاكمیت دیکتاتوری‌ها در ایران، سركوب افسار گسیخته و عریان تحت لوای مذهبی و ارتزاق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از این عوام‌فریبی بوده و هست. این زمینه ـ با تمامی هیاهوها و تبلیغات و خاصه‌خرجی و جوگیری‌اش ـ نتوانست در ذهن و ضمیر و نیاز و باور مردم ایران‌زمین نفوذ كند و قلب مردم ما را فتح نماید. این مسیر طی شده در تاریخ اخیر ایران، آشكارا ندا و مژده می‌دهد كه ما محتوم به یك «جنبش بزرگ رنسانس» هستیم. هیچ نیرو و قدرتی را توان رویارویی با این تحول در تقدیر نیست. «جهت‌گیری‌های تاریخی» در مسیر تكامل خود، از یك جایی، دیگر برگشت ناپذیر می‌شوند. همانطور که در یک سفر شتابان یادآوری شد، تحولات اروپای قرن سیزده و چهارده، ناقوس شكست بی‌تردید و در تقدیر ارتجاع مذهبی در قرن پانزدهم بود.

از مقاله: ایران در آستانه رنسانس
نوشته:‌ سعید عبداللهی

ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top